داستان مصوّر از امام صادق (علیه السلام)-دیدار دوست
امام صادق (عليه السلام) همراه جمعيتي به سوي مدينه ميرفتند نيمه هاي راه حضرت ازمسير اصلي خارج شدند وبه راهي رفتند که منتهي به يک روستا ميشد يکي ازدوستان امام ازامام جدانشد همان شخص نقل ميکند که پس از طي يک مسافت طولـاني به روستايي رسيديم اين سوال در ذهنم بود که چه کار مهمي باعث شده تا امام اين همه راه را بيايد ؟جوابم را در صحبتهاي کودکي که امام روي زانوي مبارکشان نشانده بودند يافتم: “من خيلي امام صادق (عليه السلام) را دوست دارم اما پدرم آنقدر گرفتار است که فرصت نمي کند مرا به مدينه ببردتاامامم راببينم” همينطور که کودک براي امام درددل ميکرد قطرات اشک از ديده امام مي چکيدآري امام اين همه راه را براي ديدار دوست کوچکش آمده بود
+ نوشته شده در شنبه یکم مهر ۱۳۹۱ ساعت 7:41 توسط علی اکبر رستگار
|
هوالجمیل